معنی مسجد وکیل

حل جدول

مسجد وکیل

مسجد تاریخی شیراز


مسجد تاریخی شیراز

مسجد وکیل

لغت نامه دهخدا

مسجد وکیل

مسجد وکیل. [م َ ج ِ دِ وَ](اِخ) از مساجد شیراز و آثار معروف کریمخان زند، که مشتمل بر صحن وسیعی است و سر در اصلی آن در جانب شمال و شبستان آن بر جانب جنوب قرار دارد و حوضی طویل در وسط صحن و یک ردیف طاقهای بسیار متناسب در مشرق و مغرب صحن ساخته اند. شبستان جنوبی دارای 48 ستون سنگی یک پارچه ٔ عالی و منبر چهارده پله که آن هم سنگ مرمر یک پارچه است، می باشد. تاریخ بنا سال 1187 هَ. ق. تصور میرود.


وکیل

وکیل. [وَ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء).

وکیل. [وَ] (ع ص، اِ) کارران. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (مهذب الاسماء) (شرح قاموس قزوینی). آنکه بر وی کار گذارند، و برای جمع و مؤنث نیز گاه اطلاق گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه کاری به وی واگذار شود. فعیل به معنی مفعول است زیرا به معنی موکول الیه است، و گاه برای جمع و مؤنث نیز اطلاق گردد و به معنی فاعل است در صورتی که معنی حافظ را دارا باشد. خداوند تعالی نیز به آن موصوف میشود: حسبنا اﷲ و نعم الوکیل، و گویند وکیل در این آیه به معنی کافی رازق است. || جری ٔ. ج، وکلاء. (از اقرب الموارد). || نگاهبان. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی). || نایب. جانشین. خلیفه. قائم مقام. (فرهنگ فارسی معین).
- وکیل همایونی، وظیفه ٔ او عبارت بود از اداره ٔ امور مالی اداری و از حیث مرتبت در پایه ٔ عالیتر از امراء دیگر قرار داشت. (فرهنگ فارسی معین از سازمان صفوی ص 81).
|| مباشر. کارگزار:
مردمان قصه فرستند ز صنعا برِ او
گر دگر سال وکیلش سوی صنعا نشود.
منوچهری.
|| ناظرسرای. استادالدار: و دختر خویش بدان آیین به مرزبان شاه داد و به جمهور که وکیل او بود داد. (سمک عیار ج 1 ص 45).
- وکیل خرج، کسی که لوازم معاش و سایر مایحتاج دیگری را خریداری و تهیه کند و به او رساند. کسی که مخارج خانه به عهده ٔ وی سپرده شده است:
قاصد ز میان گشاد درجی
چابک شده چون وکیل خرجی.
نظامی.
بادی که وکیل خرج خاک است
فراش گریوه ٔ مغاک است.
نظامی.
- || مهماندار.
- || خداوند خانه.
|| در دوران صفویه بالاترین مقام حکومت را وکیل می نامیدند. (سازمان صفوی ص 81).
- وکیل دیوان اعلی، ممکن است این وکیل دیوان اعلی غیر از وکیل نفس نفیس یا وکیل الدوله و دستیار وزیر اعظم بوده است و در مواقع بلاتصدی ماندن عظمی یا غیبت وی امور را اداره می کرده است. (سازمان صفوی ص 85).
- وکیل سلطنت، نایب السلطنه و صدراعظم. (سازمان حکومت صفوی).
- وکیل وزیر اعظم، کسی که در غیاب وزیر اعظم (صدراعظم) امور را اداره میکرد. (سازمان حکومت صفوی). وکیل وزیر اعظم برابر قائم مقام است در عهد قاجاریه. (از سازمان حکومت صفوی ص 84، 85).
|| (اصطلاح حقوق و فقه) کسی که به موجب عقد وکالت از طرف شخص دیگری [موکل] برای انجام دادن امری تعیین شده است، بدون آنکه اختیار انجام دادن آن امر از منوب عنه ساقط شده باشد. شخصی که نیابت انجام کاری به او تفویض شده و وکیل است باید بالغ و عاقل و رشید باشد. ممکن است یک یا چند نفر را به عنوان وکیل معین نمود. در فرض اخیر هر یک ازوکیلها استقلال در اقدام را ندارد مگر آنکه از طرف موکل چنین حقی به او داده شده و مرگ یکی از آنها موجب بطلان وکالت سایرین است. رجوع به کتب فقهیه و شرایع محقق شود.
- وکیل تسخیری، وکیلی که برای انجام وکالت انتخابی مأمور شود. رجوع به ترکیب وکالت تسخیری ذیل «وکالت » شود.
- وکیل دادگستری، وکیل عدلیه. وکیل دعاوی.
- وکیل در توکیل، آنکه علاوه بر وکالت در انجام امری، اختیار دارد که به فرد دیگری وکالت دهد تا مورد وکالت را انجام دهد. (فرهنگ فارسی معین).
- وکیل شهبندر، (اصطلاح وزارت امور خارجه ٔ عثمانی در ایران در عهد قاجاریه، خاص مأموران عثمانی)، قائم مقام شهبندر: یمینی افندی وکیل شهبندر در خوی، حسین آقا وکیل شهبندر در ساوجبلاغ. (مرآهالبلدان ج 1 ضمیمه ٔ 21 از فرهنگ فارسی معین).
- وکیل عمومی، معاون قضایی دادستان. دادیار قضایی. دادیاری که واجد شرایط قضاء است و به جای دادستان در دادگاهها وظایف او را انجام میدهد.
- وکیل قاضی، مأمور اجرای امور از طرف قاضی:
با وکیل قاضی ادراک مند
اهل زندان در شکایت آمدند.
مولوی.
وکیل قاضیم اندر گذر کمین کرده ست
به کف قباله ٔ دعوی چو مار شیدائی.
حافظ (دیوان چ انجوی شیرازی ص 295).
- وکیل مدافع، وکیل دعاوی. وکیل دادگستری. آنکه دفاع از دعاوی حقوقی یا جزائی را از طرف یکی از اصحاب دعوا در دادگاهها به عهده میگیرد.
- وکیل مطلق، وکیلی که دارای اختیارات تام است.
|| (اصطلاح نظامی سابق نظام ایران) درجه داری که رتبه ٔ وی بالاتر از سرجوخه [سرجوقه] و پایین تر از استوار و سه مرتبه بوده است به ترتیب اهمیت، وکیل چپ و وکیل راست و وکیل باشی که معادلهای زیر اکنون به جای آنها مصطلح است:
- وکیل باشی، گروهبان یکم.
- وکیل چپ،گروهبان سوم.
- وکیل راست، گروهبان دوم.
|| نماینده ٔ مجلس. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه به نمایندگی مجلس شورای ملی (اسلامی) از جانب مردم برگزیده شود.
- وکیل مجلس شوری، نماینده ٔ مجلس شوری. رجوع به نماینده شود.


مسجد

مسجد. [م َ ج ِ](ع مص) سر بر زمین نهادن.(تاج المصادر بیهقی).

مسجد. [م َ ج ِ](ع اِ) فراء گوید در باب نصر چه اسم و چه مصدر، بروزن مَفعَل است مگر لغاتی چند که با کسر آمده چون مسجد و مطلع و مشرق و...(از منتهی الارب). محل و موضعی که در آنجا سجده کنند و هر محلی که در آن عبادت کنند، و از آن جمله است اطلاق مسجد بر «جامع». و گویند مسجِد بالکسر.اسم است محل عبادت را. خواه در آنجا سجود بکنند یا نکنند، و هر گاه فعل و عمل آن موردنظر باشد، آن را طبق قیاس، مسجَد گویند بفتح جیم، و این عقیده ٔ سیبویه است.(از اقرب الموارد). مکان معین خاص که برای اداء نماز وقف کنند.(کشاف اصطلاحات الفنون). مزگت و خانه ای که در آن نماز می خوانند.(ناظم الاطباء). مزگت. مزکت.(منتهی الارب). جای عبادت مسلمانان. خانه ٔ خدا. محل سجود. جای نماز خواندن. نمازگاه. نمازگه. خانه ای که برای گذاشتن نماز سکنه ٔ کوئی یا محلتی یا شهری سازند. بیت اﷲ. خانه ٔ خدا. ج، مَساجد.(منتهی الارب).
مساجد اولیه ٔ مسلمین، عبارت از قطعه زمینی وسیع و تقریباً مربعشکل بود که اطراف آن را چهار دیوار یا خندق احاطه می کرد، و در سمت قبله سقف کوچکی داشت که بر ستونهایی از تنه ٔ نخل و غیره استوار گشته بود، و در این زمان مساجد را مئذنه نبود و این نقشه اساس تمام مساجد اسلامی گشت. اکنون اغلب مساجد دارای قسمتی میانه است به نام صحن که روی آن باز است و گاهی مسقف و اطراف آن چهار رواق دارد که وسیعترین آنها رواق قبله است که محراب نیز در آنجا قرار دارد، و هر مسجدی دارای یک یاچند مئذنه است. از قرن پنجم هجری نظام جدیدی در استفاده از مسجد متداول شد و آن داخل شدن مدارس در آن است و برای تناسب با محیط تدریس مذاهب، و مسکن دادن به طالبان علم، در نقشه ٔ مساجد تغییراتی حاصل شد، در این هنگام مسجد از یک صحن روباز تشکیل می شد که اطراف آن را چهار ایوان عمود بر هم احاطه می کرد و در طبقه ٔ دوم این ایوانها اطاقهایی بود برای سکونت طلاب علم و استادان.(از الموسوعه العربیهالمیسره). نخستین مسجد را حضرت محمد(ص) در مدینه(یثرب) در کنار خانه ٔ خود ساخت. زمین آن خوابگاه شتران بود و پیغمبر آن را از صاحبش خرید. سپس خلفا و حاکمان و پادشاهان بر وسعت آن افزودند و در تزیین آن کوشیدند. در زمان امویان(در فاصله ٔ قرن اول و دوم هجری) با شرکت استادان بیزانس شیوه ٔ معماری یونانی در ساختمان مسجد به کار رفت. سپس مسلمانان شیوه ٔ مزبور را آموختند و تغییراتی در آن دادند و بمرور زمان برخی از کلیساها به مسجد مبدل شد. بدین طریق که جهت بنا را از مشرق بسوی مکه تغییر دادند. از آنجایی که برای بسیاری از مسلمانان رفتن به مسجد بزرگ پنج باردر روز دشوار و دور بود، و در آغاز امر در هر شهر بیش از یک مسجد بزرگ وجود نداشت، پس از گذشت زمان به موازات مسجد بزرگ هر شهر که مخصوص برگزاری نماز جمعه بود، و مسجد مزبور را هم اصطلاحاً مسجد جمعه یا مسجدجامع می نامیدند، مساجد کوچک کویها حتی در روستاها بوجود آمد که اختصاص به نمازهای پنجگانه داشت. سابقاًدر ایران، گذشته از مساجد جامع، هر کویی دارای مسجدی بوده که گذشته از محل برگزاری نمازهای پنجگانه، محل اجتماع ساکنان کوی نیز بوده است. در دوران متأخر در هر شهر بزرگ چند مسجد جامع و صدها مسجد کوچک، صرف نظر از مصلاهای خانگی که در املاک شخصی بزرگان و توانگران وجود داشته پدید آمد. مساجد جامع در آغاز فقط در شهرها وجود داشتند، ولی بعدها، یعنی از حدود قرن ششم هجری، در برخی روستاهای بزرگ هم احداث گشتند. هر جا که مسجد جامع نداشت نماز جمعه را(در صورت وجود حداقل چهل نمازگزار) می توانستند در مسجد کوی، و یا در صورت فقدان آن در هوای آزاد برگزار کنند. صحرانشینان که غالباً فاقد مسجد بودند، نماز جمعه را عادهً در هوای آزاد می گزاردند و البته روی بسوی قبله می کردند. در هر مسجدی اعم از جامع یا مسجد کوی و یا دهکده، در جدار خلفی آن که همیشه بطرف مکه یا قبله است «محراب » وجود دارد. بعضی مساجد بزرگ چندین محراب دارند. محراب طاقنما گونه ای است و معمولاً به آیات قرآن مزین است. بعد از نیمه ٔ دوم قرن دوم هجری در برابر محراب، چراغدان گذاشتند، و بعدها شمع و قندیل پدید آمد و مسجد را با قالی مفروش کردند. سمت راست محراب، منبر قرار دارد و آن کرسی مرتفعی است با چند پله برای استفاده ٔ امام و واعظ و به هنگام نماز جمعه خطبه از بالای آن خوانده می شود. منبر فقط در مسجدهای جامع وجود داشت و مسجدهای کوی فاقد آن بودند و امتیاز اصلی مساجد جامع در برابر مساجد کوی در همین بود.
در شهرهای آسیای میانه و برخی نقاط ایران مساجد خاصی که «عیدگاه » بوده و حیاط وسیعی داشتند بوجود آمد و مردم مسلمان شهردر عیدهای بزرگ یعنی عید فطر و عید قربان در این مساجد گرد می آمدند. به مرور زمان انواع معماری مساجد پدید آمد. در ایران بیشتر دو نوع معماری در ساختمان مساجد معمول است. نوع اول را فاتحان مسلمان با خود به ایران آوردند، و این نوع از لحاظ نقشه و ویژگیهای معماری تقلید از شیوه ٔ معماری اولین مساجد مسلمین بوده است(مثل مسجد امویان در دمشق مربوط به قرن دوم هجری و مسجد بزرگ عمروعاص در فسطاط مصر مربوط به قرن اول هجری و مسجد بزرگ کوفه در عراق مربوط به قرن اول هجری). این نوع مساجد در آن ممالک و در ایران بطور اعم دارای حیاطی مربع یا مربع مستطیل هستند که در اطراف آن طاقنماهایی زده شده و یا دالانی وجود دارد و حوض و یا فواره ای برای وضو دارد و در عرض واقع شده، یعنی به پهنا ممتد است نه به درازا. محل نماز بوسیله ٔ طاقهای گشاده که بر ستونها زده اند به حیاط مربوط می شود. قدیمی ترین نمونه های این نوع مساجد در ایران عبارتند از: مسجد خلیفه مهدی در ری نزدیک طهران(پایان قرن دوم هجری) که فقط پایه اش بر جای مانده است. مسجد تاری خانه در دامغان(قرن سوم هجری)، مسجد جامع نائین(قرن چهارم هجری)، مسجد دماوند(قرن پنجم هجری) و غیره. در نوع دوم این گونه اماکن(مسجد، مدرسه، مرقد)سنت معماری ایرانی زمان ساسانیان ملحوظ گشته است. در این نوع مساجد بخش اصلی را شبستان تشکیل می دهد یعنی بخش مقدس مسجد با محراب اصلی و منبر که بالنسبه بنای کوچک مربع و یا هشت گوشی است و ستون ندارد و قبه ای بر آن قرارگرفته. این قبه یا گنبد مخروطی، مدور و بعدها شلجمی شکل و یا به شکل خربوزه ٔ قاچ قاچ با سردری مستطیل شکل(پیش طاق) است که در آن ایوان بلندی زیرطاقی مدور یا خدنگی شکل قرار دارد. از این ایوان دری به «حرم » گشوده می شود که به شکل ایوان است ولی از لحاظ ابعاد خیلی کوچکتر است. در طرفین حرم گاه نمازگاههایی قرار دارند که بوسیله ٔ ردیفهای ستون تقسیم شده اند و ستونها در صحنهای باریک مطوقی واقع است. ایوان بزرگ ورودی از طریق حیاطی چهارگوش یا مستطیل به شبستان منتهی می شود. این حیاط حوضی برای وضو دارد و در اطراف آن طاقنماها وجود دارد که غالباً دو طبقه است و چهار ایوان بلند به چشم می خورد هر یکی در مرکز هر ضلع حیاط(یکی از این ایوانها، چنانکه گفته شد، مدخل حرم است). درقرنهای پنجم و ششم هجری در این نوع مساجد طاقهای خدنگی شکل بیشتر رواج یافت. مساجد جامع تبریز و گلپایگان و قزوین و اردستان و مسجد جمعه ٔ قدیمی اصفهان(قرن نهم هجری) ومسجد کبود تبریز(قرن نهم هجری) و مسجد گوهرشاد مشهد(قرن نهم هجری) و مسجد صفویان اردبیل(قرن دهم هجری) و مسجد شاه اصفهان(آغاز قرن یازدهم هجری) و غیره از این نوعند.
نقاشی مذهبی و تصویر ائمه در اسلام مجاز نیست، تصویرانسان و بطور اعم موجودات زنده را اسلام بت پرستی میداند، بدین سبب تصویری در مساجد دیده نمی شود. در عوض تزیین دیوارها و ایوانها و منبرها و محرابها به حد زیاد معمول است. تزییناتی از روی اشکال مطرز گیاهها و صور هندسی و کوکبی شکل با نوشته های زیبا و پرنقش و نگار عربی آیات قرآن تلفیق می گردد(به خط کوفی، نسخ، ثلث و غیره). این تزیینات به یاری قطعات آجر پخته و کنده کاری بر روی سنگ و یا گچ بری صورت می گرفته. از قرن ششم هجری و بخصوص از قرن هشتم به بعد در ایران و کشورهای نزدیک آن تزیین دیوارها و ایوانها و گنبدها را بوسیله ٔ روپوش کاشی و یا موزائیک چند رنگ کاشی با نوشته های زیبا بعمل می آوردند. محرابها و منبرها نیز بوسیله ٔ تزیینات باشکوه بصورت کنده کاری بر سنگ و چوب و گچ و مرمر مزین می گشتند، یا با کاشی مرقع و یا قطعات براق تزیین می یافتند. محرابهای گچ بری شده در مساجد اصفهان و ابرقو و بسطام و غیره محفوظ مانده است. گچ بری محراب یکی از تالارهای جنبی نماز مسجد جمعه ٔ اصفهان که در سال 710 هَ.ق. از طرف اولجایتوخان مغول هدیه شده شایان توجه خاص است. محراب زیبایی که از لحاظ هنری بسیار عالی است و مربوط به سال 623 هَ. ق. و در کاشان است، محفوظ مانده است. از زمان قدیم در هر مسجدی مناره ها یا منارهایی برپا می شده و آنها برج گونه هایی هستند که مؤذن از فراز آن اذان می گوید و مؤمنان را به ادای فریضه ٔ دینی می خواند. مناره نخستین بار در زمان امویان در سوریه پدید آمد. در مساجد بزرگ، مجالس درس برای هریک از فقها و علما، و مدارس یا مجالس درس دائمی در مساجد بزرگ وجود داشته. و این مساجد و مدارس موقوفاتی داشتند که درآمد آنها بالتمام صرف نگهداری مدرسان و دستیاران ایشان و دیگر خدام و همچنین تعمیر و مرمت بناها و غیره می گشته است.(از اسلام در ایران، از هجرت تا پایان قرن نهم هجری تألیف پطروشفسکی ترجمه ٔ کریم کشاورز صص 96- 103):
بوستان چون مسجد و شاخ درختان در رکوع
فاخته چون مؤذن و آواز اوبانگ نماز.
منوچهری.
نه در مسجد دهندم ره که مستی
نه در میخانه کاین خمّار خام است.
احمدجام.
بامدادان سوی مسجد می شدم
پیری از کوی مغان آمد برون.
خاقانی.
در مسجدند و ساخته چون مهد کودکان
هم آبخانه در وی و هم جای خوابشان.
خاقانی.
خفته در مسجد خوداو را خواب کو
مرد غرقه گشته چون خسبد بگو.
مولوی(مثنوی).
ابلهان تعظیم مسجد می کنند
در جفای اهل دل جد می کنند.
مولوی(مثنوی).
مسجدی کز حرام برسازی
عاقبت خر در آن کند بازی.
اوحدی.
مسجد المراءه بیتها.(حدیث).
مسجد زن خانه ٔ زن باشد.(امثال و حکم دهخدا).
- مسجد آدینه، مسجدی که روز جمعه در آن نماز گذارند.(آنندراج). مسجد جامع. مسجد جمعه: روز آدینه به مسجد آدینه رود تا رسم تهنیت نیز گزارده شود.(تاریخ بیهقی ص 288). مثال ده تا خوانها زنند از درگاه تا در مسجد آدینه.(تاریخ بیهقی ص 291). از دروازه ٔ ری تا در مسجد آدینه بیاراستند.(تاریخ بیهقی ص 375). مردمان که در ولایت وی به مسجد آدینه روند همگی کفشها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ کس کفش آن کسان را نبرد.(سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 7).
تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح
یا از در سرای اتابک غریو کوس.
سعدی.
بر کنار حوضی ایستاده بودند که در جوار مسجد آدینه ٔ کهنه بود.(انیس الطالبین نسخه ٔ خطی ص 96).
- مسجد جامع، مسجد آدینه. مزگت آدینه. مسجد جمعه. مسجد بزرگی که نماز آدینه در آن می خوانند. و اغلب شهرها دارای مسجد جامعی است که عادهً از آثار تاریخی بشمار می آید. رجوع به مسجد شود: روز آدینه ابراهیم به مسجدجامع آمد و ساخته تر بود.(تاریخ بیهقی ص 564). بر این ترتیب به مسجدجامع آمد [مسعود] سخت آهسته.(تاریخ بیهقی ص 292). روز آدینه ٔ دیگر به مسجد جامع آمد بابسیار سوار و پیاده ساخته و کوکبه ٔ بزرگ.(تاریخ بیهقی ص 705). سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نمازکردم.(سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 2). مسجد جامع هم از این سنگ سیاه است.(سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 14). به وقت نهضت فرموده بود تا از بهر مسجد جامع به غزنه عرصه ای اختیار کنند.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 420). تا در موکب عالی به سمرقند رفته آنجا بر مسجد جامعی که ساخته خواهد شد کار کنند.(حبیب السیر ج 3 ص 155).
- مسجد جمعه، مسجد آدینه. مسجد جامع. مسجد بزرگی که در آن نماز جمعه می گزارند و عادهً هر شهری یک یا چند مسجد جمعه دارد. رجوع به مسجد شود.
- امثال و تعبیرات مثلی:
برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند.
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
در مسجد است، نه کندنی است نه سوختنی.
در مسجد باز است حیای سگ کجا رفته.
در مسجد نه کندنی است نه سوزاندنی.
مثل مسجد درگز نه شیعه در آن نماز گزارد نه سنی.
مثل مسجد یا مثل مسجد خدا، تهی. بی اسباب.
مسجد جای خربستن نیست.
مسجد را نساخته کور عصایش را زد.
مسجد گرم و گدا آسوده.
مؤمن مسجدندیده.
هنوز مسجد ساخته نشده کور بر درش نشست.(امثال و حکم دهخدا).
|| در اصطلاح سالکان، مظهر تجلی جمال را گویند. || آستانه ٔ پیر و مرشد.(کشاف اصطلاحات الفنون). || دل عارف کامل و مؤمن.(فرهنگ مصطلحات عرفا).

مسجد. [م َ ج ِ](اِخ) دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. واقع در 12هزارگزی شمال ساردوئیه و 7هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

مسجد. [م َ ج ِ](اِخ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 63هزارگزی جنوب شرقی مراغه و 12هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب. آب آن از رود آجرلو و راه آن مالرو است.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فارسی به عربی

وکیل

محامی، مساعد، نائب، وکیل


مسجد

مسجد

عربی به فارسی

وکیل

پیشکار , نماینده , گماشته , وکیل , مامور , عامل , امانتی

فرهنگ فارسی هوشیار

وکیل

‎ کار گزار، نماینده، استاد سرای، جانشین، کار راه انداز (صفت اسم) آنکه کاری بوی واگذار شده، مباشر کار گزار، ناظر سرای استادالدار: ((و دختر خویش بدان آیین بمرزبان شاه داد و به جمهور‎ - که وکیل او بود - داد. . . ))، نایب جانشین خلیفه قایم مقام، (صفویه) بالاترین مقام حکومت را وکیل نامیدند، کسی که بموجب عقدی از طرف شخص دیگری برای انجام امری تعیین شده است آنکه طبق عقد یا قرار دادی برای انجام امری از طرف شخص رشید دیگر نایب شده بدون آنکه اختیار انجام آن امر از منوب عنه ساقط شده باشد. یا وکیل تسخیری. وکیلی که برای انجام وکالت انتخابی مامور شود. یا وکیل در توکیل. آنکه علاوه بر وکالت در انجام امری اختیار دارد که بفرد دیگری وکالت دهد تامور وکالت را انجام دهد. یا وکیل عمومی معاون قضایی دادستان دادیار قضایی دادیاری که واجد شرایط قضا ء است و بجای دادستان در دادگاهها وظایف او را انجام می دهد. یا وکیل قاضی. کسی که از طرف قاضی مامور اجرای امور بود: ((وکیل قاضیم اند گذر کمین کر دست بکف قباله دعوی چو مار شیدایی. )) (حافظ) یاوکیل مدافع. وکیل دعاوی وکیل دادگستری آنکه دفاع از دعاوی حقوقی یا جزائی را از طرف یکی از اصحاب دعوا در دادگاهها بعهده می گیرد. ‎ -7 نماینده مجلس شوری، درجه داری که رتبه وی بالاتر از سر جوخه (سرجوقه) و پایین تر از استوار (نایب) است و آن خود دارای مراتب ذیل است: یا وکیل چپ. گروهبان سوم. یا وکیل راست. گروهبانه دوم. یا وکیل باشی. گروهبان یکم. یا وکیل خرج. کسی که مخارج خانه ای بعهده وی سپرده شده: ((بادی که وکیل خرج خاک است فراش گریوه مغاک است. )) (گنجینه گنجوی)، مهماندار، خداوند خانه. یا وکیل در. (دربار) نماینده ای بوده است که امرا و حکام اطراف در درگاه پادشاه مقیم می داشته اند که کارهای مربوط بایشان را انجام دهد و مراقب مصالح کار باشد: (از مسعدی شنودم وکیل در که خوارزمشاه سخت نومید گشت و بدست و پای بمرد. ) یا وکیل دریا. مرغی است افسانه ای که آنرا طیطوهم گویند (هر چند طیطو بدو نوع موجود اطلاق شده) . سیمرغ دریا در کلیله (وکیل دریا) آمده و در همان داستان از او به (سیمرغ) تعبیر آمده. در کلیله عربی ابن المقفع مصحح مرصفی ((وکیل البحر)) ودرچاپ اب لویس ص ((الموکل بالبحر)) (دوجا) آمده. در چا. مرصفی ص راجع به وکیل البحر در حاشیه آمه: ((وکیل البحر و فی بعض النسخ الموکل بالبحر یوخذ من سیاق المثل انه حیوان بحری اوخرافی لا وجودله. )) وکیل هم درین ترکیب بمعنی ((موکل)) و مظهر و سمبول است. رودکی هم در کلیله و دمنه منظوم گفته: ((پادشا سیمرغ دریا را ببرد خانه (خایه خ) و بچه بدان تیتو سپرد. )) (لفا) سیمرغ معروف هم در روایات زردشتی در میان دریا جای دارد. در ((رشن یشت)) آمده: ((و اگر هم تو ای رشن پاک خ در بالای درخت سئنه (سیمرغ) باشی در میان دریای فرا خکرت (آن درختی که) داروهای نیک در بر دارد و دارای اروهای درست و درمان بخش است. (درختی که) ((همه را درمان بخش)) نام دارد و در آن تخمهای همه گیاهان نهاده شده ما ترابیاری میخوانیم. )) دریای فرا خکرت را برخی دریای خزر و بعضی دریای عمان دانسته اند. در فرهنگهای پارسی و اشعار قدما ((سیرنگ)) بمعنی سیمرغ آمده. بیت ذییل از فردوسی در دست است: ((از آنگا یگه باز گشتن نمود که نزدیک دریای سیرنگ بود. )) ((دریای سیرنگ)) ممکن است بدو معنی گرفته شود: دریایی که سیمرغ در آن میزیست، دریای موسوم به ((سیرنگ)) بهرحال در این بیت تاثیر روایت کهن سال اوستا (مبنی برزیستن سیمرغ در دریا) هویداست. یا وکیل دیوان اعلی. ممکن است این وکیل دیوان اعلی غیر از وکیل نفس نفیس یا وکیل الدوله و دستیار وزیر اعظم بوده است و در مواقع بلا تصدی ماندن مقام عظمی با غیبت وی امور را اداره میکرده. )) یا وکیل سلطنت. نایب السلطنه و صدر اعظم. (صفویه) . یا وکیل شهبندر. (اصطلاح وزارت امور خارجه عثمانی و ایران در عهد قاجاریه خاص ماموران عثمانی) قایم مقام شهبندر: ((یمینی افندی وکیل شهبندر در خوی حسین آقا وکیل شهبندر در ساوجبلاغ. )) یا وکیل مطلق. وکیلی که دارای اختیارات تام است. یا وکیل وزیراعظم. کسی که در غیاب وزیر اعظم (صدراعظم) امور را اداره میکرد (صفویه) (قائم مقام عهد قاجاریه) . یا وکیل همایونی. وظیفه او عبارت بود از اداره امور مالی ادای و از حیث مرتبت در پایه عالیتر از امرا ء دیگر قرار داشت.

فرهنگ عمید

وکیل

(حقوق) کسی که به او اعتماد کنند و کاری را به او بسپارند، کسی که از طرف کس دیگر برای انجام دادن کاری تعیین شود، گماشته، نماینده،
(سیاسی) نماینده‌ای که از طرف یک حزب یا جمعی از مردم برای اجرای امری انتخاب می‌شود،
* وکیل عمومی: (حقوق) دادیار،


مسجد

محل عبادت مسلمانان،
* مسجد جامع (آدینه): مسجدی که روزهای جمعه در آن نماز جمعه می‌خوانند،

معادل ابجد

مسجد وکیل

173

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری